از پشت پنجرۀ اتاقم بیرون را که ناجوانمردانه سرد است نگاه می کنم شب خوابیده است و ستاره ای در آسمان نیست و آسمان چهرۀ غمگینش را پنهان کرده است نمی دانم تو هم در کجای رویاهایت فرو رفته ای همین را می دانم که من از پس آرزوهای از دست رفته ام بر نمی آیم پس غرق در خاطرات گذشته نباش چون کسی را که باور داشتی ناتوان شده است در شبی سرد، شبی بی بو، شبی استخوان سوز رو به وطن ایستاده ام تو که نمی دانی از کجایی و رو به کجا ایستاده ای باشد که روزی تو هم رو به کسی بایستی اما..............اما.............. تو که نمی دانستی روزگاری بت و قبلۀ کسی بودی آسمان ایستاده و دیگر حرکتی به سوی تو ندارد از من دیگر انتظار دلتنگی را نداشته باش چون می دانم و می دانی که بت شکستی است خیلی از حیوانات به فکر خود هستند تو هم روزی بود که جزو آن ناطقان بی ناطق بودی که خود، خود را باور نداشتی نمی دانم...گیج و منگم...... خدایا او مرا می شناسد؟ مرا می داند؟ اما........... دیگر مهم نیست چون تک ستارۀ این دل تنگم خیلی وقته که مرده......
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
صداي چك چك اشكهايت را ازپشت ديوارزمان ميشنوم كه چه معصومانه دركنج سكوت شب براي ستاره ها سازدلتنگي ميزنى، اي شكوه بي پايان، اي طنين دل انگيز، من ميشنوم، به آسمان بگوكه من ميشكنم هرآنچه كه توراشكسته وميشنوم هرآنچه درسكوت تونهفته! ××××××××××××××××××× سلام به وبلاگ ما خوش اومدید اين وبلاگ مادوتا با همكارى همديگه براى شما درست كرديم اميدواريم از مطالبى كه درش نوشته ميشه رضايت داشته باشيد نویسندگان:مهسا و مروارید
Home
|